محل تبلیغات شما

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)



.اگر بسیاری از اشعه های فکری دانشمندان اسلامی به اینطرف [اروپا] هم نیامده باشد، و فقط روشنایی آن به مغرب زمین تازه از خواب بیدار شده رسیده باشد، باز همان خود نیز عظیم و جهانگیر است. اولین بار به وسیله مسلمانان بود که اروپا با اثار یونانیان و عهد عتیق آشنا شد. مسلمانان بودند که با ترجمه کردن اثار یونانیان قدیم از زبان یونانی به عربی، و شرح هایی که بر آنها نوشتند و نیز آثار خودشان، آن روحیه علمی فکر کردن و تحقیقاتی عمل کردن را در بین ژرمنها، با زحمت پایه گذاری کردند، که از آن به بعد فقط به هوشیاری و تغذیه احتیاج داشته. با اعداد محاسباتیشان و با وسائل تکمیل یافته علمی شان و با محاسباتشان (آریتیمیک) و با جبر و هندسه فضایی و علم اشعه (اپیتیک)، اروپا را به مرحله ای رساندند که بتواند بر پایه تحقیقات علمی خود و اکتشافات و اختراعات خود از آن به بعد رهبری بخش علوم طبیعی را بدست گیرد.»
دکتر زیگرید هونکه-فرهنگ اسلام در اروپا.ص228

امروز، چنان با تعجب به صنعت راکت سازی می نگریم که نفس در سینه مان حبس می شود ولی کمتر به این فکر می افتیم که مخترع اصلی آن که بوده است و اصلا گمان نمی کنیم که احتمالا اروپائیها و آمریکائیها مخترع اصلی آن نبوده اند.
آیا چینی ها بودند که اولین بار به این فکر افتادند، گلوله را بوسیله انفجار باروت پرتاب کنند؟ در جنگ پین کینگ Pien King در سال1232میلادی در آن مراحل حساس دفاع چینی ها در برابر مغولها، در این باره از جبهه چینی ها تیرهائی به کمک ماده انفجاری یی که دارای اسید نیتریک بود بطرف مغولها رها شدند. در حدود سال 1270میلادی هم مغولها از این ماده انفجاری اسید نیتریک استفاده کردند و برای اولین بار هنگام محاصره فن-چینگ Fan-Tshing سلاح باروتی تعیین کننده شکست یکی و پیروزی دیگر شد. 
بکمک این سلاح باروتی است که قبلای خان مغول آخرین دفاع در چین قدیم را در هم شکست ولی به کمک کی؟
جواب این سوال را با تعجب از زبان رشیدالدین تاریخ نویس اسلامی می شنویم. او می گوید: قبلای خان برای فرستادن یک مهندس به ما مراجعه کرد. این مهندس به نام ابوبکر از بعلبک و دمشق آمده بود. پسران این مهندس به نام ابراهیم و محمد، به کم افردی که همراه داشتند، هفت ماشین بزرگ ساختند و این ماشینها برای در هم کوبیدن شهر محاصره شده و فرستاده شدند.»
آیا در جنگ پین کینگ هم مهندسین مسلمان شرکت داشتند، تا معلومات خودشان را برای مصرف سلاح انفجاری در اختیار آنان بگذارند؟ همان سلاح انفجاری مسلمانان نبود که بوسیله آن فرمانده مصری و رفیق فردریک دوم بنام فخرالدین برای ارتش فرانکی» و پادشاه فرانکیها لودویک مقدس در سال 1249 در پنجمین جنگ صلیبی، پیشواز داغی تهیه دید؟ یک خبرنگار فرانسوی از این جنگ چنین اطلاع می دهد: هر بار یک توپ در می رفت پادشاه فرانسه یعنی همان لودویک مقدس، متعجب می شد و فریاد میکرد، عیسای عزیز، من و افرادم را حفظ کن!»

دانشمندان اسلامی قرن دوازدهم میلادی، به هرحال فرمول باروت را کشف کرده بودند. این فعالیت مسلمانان برای تهیه وسیله دفاعی موثرتر، از ضرورت تلخی سرچشمه می گرفت و آن حملات خصمانه ای بود که از طرف اروپا بر علیه آنان دائم در جریان بود. بنابراین رهبران اسلامی، شیمی دانان معروف شان را که شهرت جهانی داشتند در کارخانه های باروت سازی، بکار گماردند، تا اینها مواد شیمیائی ای که مصرف جنگی داشتند از نقطه نظر تاثیر روی بدن و آتش افروزی و همچنین از نظر تاثیر انفجارشان آزمایش کنند.
مسلم است که مسلمانان در نیمه دوم قرن سیزدهم میلادی، باروت برای راکتهایشان مصرف می کردند. در کتاب فنون جنگی حسن الرماح و نوشته های دیگر جنگی متعلق به آن زمان می بینیم، هرکجا دود برپاست و از مواد انفجاری،اسلحه های آتشی، چیزهائی که شبیه تخم مرغ هستند و مستقلا به حرکت در می ایند وآتش می افروزند» و از چیزهائی که آتش از آن ها زبانه می کشد و از محفظه خود به در می روند» و صداهای مهیب مثل رعد» دارند، از اولین راکت (طوربید Torpedo یعنی تیری که مواد انفجاریش در انتهای خودش جای داده شده است-مترجم) صحبت به میان آمده است.

با ترجمه آثار اعراب اسلامی به زبان لاتین بود که اولین دانش اسرار آمیز مخلوط های شیمیایی که می توانستند مانند رعد بغرند و مانند برق آتش بزنند مصرف تفریحی داشت»، به اروپا آمد و بدست رجر بیکن و آلبرتوس مگنوس که از خانهای آلمانی بولدشت Bollstadt و اهل مطالعه بود رسید، و احتمالا همین آلبرتوس مگنوس است که در مسافرتهایش این معلومات مهیج را در اختیار برتلدشوارتس فرانسیسی (Franziskhaue) در شهر فرای بورگ می گذارد که بعدا همین شخص اخیر بغلط مخترع باروت شناخته می شود. و به دنبال تئوری ای که افروزنده فکر است بزودی عملی که جهان را به هیجان در می آورد ظهور می کند. مسلمانان اندلس اولین کسانی هستند که توپهائی در جنگ به کار بردند که با باروت گلوله پرتاب می کرد. ولی این بار اروپا بر خلاف معمول زود می آموزد. سالهای 1325،1331 و 1342 میلادی آتش توپهای مسلمانان در بازا Baza و الیکانتا Alicante و الجیکراس Algeciras ترس و وحشتی صفوف دشمنان بوجود می آورد که گوئی آخرامان رسیده است. بلافاصله از چهار سال بعد یعنی در سال1346 میلادی در جنگ مشهور کریسی Cricy آن لوله های شیطانی توپ مسلمانان که آن زمان انگلیسی ها را در الجیکراس به لرزه در آورده بودند این بار پیروزی کاملش را بر علیه سرداران ارتش فرانسه ثابت می کنند. با این سلاح وحشتناک جدید نیز دوران جدیدی در تاریخ جنگ ظهور می کند که پیشرفت عظیمی را بعد از جنگ دوم جهانی هر روز مشاهده می کنیم.
دکتر زیگرید هونکه-فرهنگ اسلام در اروپا.ص88-83

در اروپا معروف است که مخترع قطب نما شخصی به نام فلاویو گیویا از شهر آمالفی Florio Gioja ـ‎‎ در ایتالیا‎ ـ است. در حالی که او هم به وسیله مسلمانان با این اسباب آشنا شد و تازه او اولین کس نبود. پیش از او هم دیگران در اروپا به کمک مسلمانان با قطب نما آشنا شده بودند. این که یک عقربه مغناطیسی در جهت شمال و جنوب قرار می‎گیرد دانشی است که چینی ‎ها از دو هزار سال پیش می ‎دانستند ولی خود آنان اظهار می‎کنند که استفاده از قطبنما در دریانوردی را اولین بار از خارجی ‎ها آموخته‎اند. 
چون در آن زمان-قرن یازده میلادی- دریاداری تجاری مسلمانان، از اقیانوس هند تا چین میانه را در اختیار داشته، اینطور نتیجه میگیریم که منظور از دریانوردان خارجی» که با قطب نما مجهز بودند و به کمک آن کشتی های خود را در اقیانوس رهبری می کردند همان مسلمانان هستند و مدارک اسلامی آن زمان، بکار بردن قطب نما را وسیله اینان تایید می کنند.
یکی از صلیبیون پتروس فون مارکو Petrus von Marcourt که معلم رجر بیکن نیز بوده است هنگام بازگشت از کشورهای اسلامی همراه خود معلوماتی در مورد مغناطیس و قطب نما به فرانسه می آورد و در نوشته خود به نام اپیستولادومگنت» Epistula de Megenta در سال 1269 میلادی آنرا به اروپای مرکزی ارائه می دهد و سی و سه سال بعد –حدود سال 1302میلادی- است که آن شخص ایتالیایی اهل آمالفی متوجه قطب نما می شود. با توجه به اینکه شهر آمالفی پس از شهر بندقیه اولین شهریست که رابطه تجار، و دوستی اش با اعراب اسلامی دارای اهمیت می باشد و در بنادر کشورهای اسلامی در شرق و غرب نمایندگی دارد. گرچه دوران جلال و اهمیت شهر آمالفی سپری شده است ولی مردم این شهر هنوز در دوران فردریک دوم (1196 تا 1250میلادی) جزء فعالترین تاجران و دریانوردان جنوب ایتالیا محسوب می شود، که یکی از اینها همان فلاویو گیویا است که دانش خود را در مشرق زمین بدست آورد و آن قطب نمای اسلامی را قدری بهتر کرد و بدست ملوانان اروپایی داد(میل داریم بعد از اینکه نام مخترع از این شخص سلب شد قدری ارفاق کنیم به او بکنیم و او را تکمیل کننده قطب نما بنامیم) تا افتخارات اروپا را همچنان حفظ کرده و راهنمای جدیدی برای اقیانوس های جهان و کرانه های جدید داشته باشند.»

دکتر زیگرید هونکه-فرهنگ اسلام در اروپا.ص81-83


با وجود این که دنیای اسلام 1300 سال است پیش روی اروپا قرار دارد اما اطلاعات اروپاییان در این باب کمتر از اطلاعاتشان از بعضی تمدنها و ملت‎های انحطاط یافته دیگر است. آن مقدار اطلاعات قلیلی هم که دارند اکثرا غلط است. و با وجود اینکه وزرا و تجار اروپایی با فعالیت زیاد بسوی صاحبان چاههای نفت که برای صنایع غربی چیزی حیاتی است می شتابند،شناختشان از ملل اسلام و تمدن آن و کارهای علمی و صنعتی اش، و از سهیم بودن مسلمانان در تمدن غرب و تمدن جهان، آنجا که از پیشداوریهای کهنه نباشد، حداقل محدود بمقداری قضاوت تحجر یافته ملت غرب است و این گناه به گردن آن نوع تاریخنویسی غربی است که در اروپا صدها سال با احتمالات به غلط رهبری شده‌ای که در بین مسیحیان رایج بوده شمایلش را ناموزون کرده، کارهای عظیم تمدن اسلامی را خفیف جلوه داده و جعل نموده است و همچنان از بیان حقایق دم فرو بسته است حتی تاریخ نویسان جدید هم به این تاکتیک خفیف کردن و کوچک جلوه دادن و توطئه سکوت ادامه داده اند. 
تاکنون خودآگاهی اروپایی از تاریخ جهان، حتی ادبیات، هنر و تاریخ علم چنین بود که از مصر قدیم و بابل بطور سرسری شروع می کرد تا با افسوس در یونان و رم تأمل کرده و با توجهی کوتاه به طرف بیزانس، سراغ قرون وسطای مسیحیت و بالاخره عصر جدید برود. برای اینها نه اروپای قبل از قرون وسطی ارزش توجه کردن داشت و نه آنچه همزمان قرون وسطای اروپا در جاهای دیگر جهان بوقوع پیوست. ولی کسی صحبت به میان نمی آورد که در این مدت قرون وسطی نزدیکترین همسایه اروپا یعنی مسلمانان در مدت هشتصد سال پیشرو جهان بوده اندشکوفایی تمدن اسلامی دوبرابر تمدن یونان بود و همین مسلمانانند که خیلی مستقیم تر و چندجانبه تر از یونان، جهان غرب را تحت تاثیر قرار دادند. 
‎ چه کسی از این واقعیت باخبر است و چه کسی از آن در تاریخ یاد کرده است؟ اگر تاریخ نویسان اروپایی ارزش اعتبار یونانی را بحساب می آورند، خود این بر حسب اجبار صورت می گیرد. و آنچه این تاریخ نویسان اروپایی در مورد نقش هشتصد ساله تمدن اسلامی بیان می کنند این است که مختصرا می گویند مسلمانان سبب رساندن گنجینه تمدن یونان به اروپا بودند. این تنها چیز مثبتی است که اروپایی ها درباره اعراب و مسلمانان اظهار کردند، در حالیکه با این بیان، نقش مسلمانان را به حد یک نامه رسان تاریخ تخفیف می دهند که گویی اینان بسته تمدن یونان قدیم را از لای در به داخل اروپای غربی فرو کرده و رفته اند.

در همین چند سال قبل کتابی منتشر شد درباره تاریخ علم و تمدنِ اروپا که از ابتدا تا گالیله، کپلر و نیوتون در آن بحث شده بود.یعنی از ابتدای تاریخ تا سال1642میلادی. در یک چنین کتاب 600 صفحه‌ای همه آنچه مربوط به اعراب اسلامی بود فقط در دو صفحه سر و ته اش را هم آورده بود. این نویسنده، اضافه بر این، با روشی مصمم و تحقیرآمیز فعالیت های چندجانبه تمدن و کارهای علمی و هنری و صنعتی مسلمانان را که اروپا و بشریت از آن سپاسگذار می باشند نمره مردود عطا کرده است. او می نویسد: با وجود این مسلمانان تنها وسیله حفاظت و دست بدست دادن تمدن بودند. اینها فقط دارای روش علمی محقرانه و خودجوشی کمی بودند.اینان روی گنجینه علوم یونانی کار چندانی نکردند تا آن علوم برایشان مثمرثمر واقع شوند.به تئوری کم اهمیت می دادند.باین ترتیب ارثیه یونانی بارآور نشده ماند.»
با توجه به اینچنین قضاوتهای غلط، بنظر می آید وظیفه تاریخی، بالاخره باید نسبت به تمدن اسلامی احقاق حق شود. احقاق حق کسانی که تاکنون عیسویت و ناسیونالیسم اروپایی عاجز از داوری صحیح و ابراز احترام لازم در برابر آنها بوده، فعالیتهای علمی، هنری و صنعتی شان را تحقیر کرده، بر سهم اساسی آنان در ساختمان تمدن اروپا سرپوش گذارده و از بیان آن خودداری کرده اند.
این پرده پوشی از زمان ظهور اسلام تاکنون یک مثالی است کلاسیک و نشان دهنده اینکه تاریخ نویسی تا چه اندازه می تواند تحت تاثیر احساسات و تمایلات قرار گیرد. ولی این روش تا آن زمانی قابل فهم بود که تاثیر افکار غیرمسیحی خطرناک بوده باشند. ولی این روش و این دیدگاه قرون وسطائی را هنوز اروپائی ها پشت سر نگذاشته اند. در حال حاضر نیز دیدگاه های محدود مذهبی جلو چشم را میگیرند، اگر هم غالبا ناخودآگاه نیر باشند. این جلو چشم گرفتن بوسیله یک نوع مه آلودگی و با نامطبوعی خاصی می باشند که در عمق فکری اروپایی نسبت به مردمانی عمیقا ریشه کرده که تبلیغات سوء چهره اینان را بعنوان قاتل، آتش زننده، بت پرست و جادوگر معرفی کرد و بصورت شیطان در آورده است.

من در چاپ اول این کتاب در سال 1960 نوشتم که: شاید مانند تاریخ گذشته که مسلمانان چهره کرده زمین را تغییر دادند باز هم به همین زودی سرنوشت ما با آنان به نزدیکرترین شکلی بستگی بیابد. آیا نباید پس از اینهمه جدایی اندازیها بالاخره از آنچه که بین ما مشترک است و آنچه ما را بهم بستگی می دهد سؤال کنیم؟»
از زمان انتشار این کتاب تا به حال نه تنها قضاوتی عادلانه تر در مورد مسلمانان و اسلام و تاریخ علمی و هنری و صنعتی اینان رو به رشد گذاشته است بلکه همچنین این پیشگوئی که –بخصوص که چون در مدت این پانزده سال بیش از پیش غرب زدگی اروپا نسبت به مسلمانان در جریان بود- واهی و خیالی به نظر می رسید1، در این بین به واقعیت پیوسته است. اروپا شروع کرده بفهمد که جهان اروپایی و جهان اسلام هر دو دیوار بدیوار دریای مدیترانه، به همکاری نزدیک با یکدیگر احتیاج دارند بخاطر علایق هر یک و برای تحکیم ت جهانی.
باین ترتیب مقیاسهای تاریخی و روانشناسی ملتهای اسلامی خواه ناخواه در دیدگاه قرار گرفت. چون شرایط بار آوری و تحکیم تساوی حقوق و روابط فی مابین فهم و شناخت همدیگر، براساس سوابق تماسهای تمدنی و تاریخی با یکدیگر نیز می باشند و این اتفاقی نیست بلکه پایه های عمیق آن بر تاثیر عطیمی قرار دارد که زمانی استعدادهای اسلامی مانند نور، پیش از آنکه در چند مرحله تاریخی از مسیرهای قدرت وسیله مغول و دیگران برکنار و بعدهم وسیله اروپا با استعمار شوند، بر اروپای عقب مانده» روشنائی می افکند.

این کتاب از اسلام و از تمدن اسلامی صحبت می کند چون حاصل این تمدن تنها ملت عرب نبوده اند. عربیت در زمان خودش آنان را به نام عربیوئی» Arabioi یاد می کند، در صورتی که جز اینها ایرانی، هندی، سوریه ای، مصری، بربر و وست گوتن نیز بوده اند که در فرم دادن به آن شرکت داشتند. چون همه این ملت ها که تحت حکومت اسلامی رهبری می شدند نه تنها وسیله زبان عربی و مذهب اسلام همرنگ شده بودند بلکه برای اینها اسلام مثال و نمونه ای بود که هر کس خود را بر حسب آن می ساخت و تحت تاثیر شدید و بی نظیر روح اسلامی به یک تمدن واحد و یکپارچه عظیمی در هم آمیختند. 
این کتاب از تمدن اسلامی صحبت می کند همانطور که شخص از تمدن آمریکا صحبت می کند و کسانی مانند رازی و ابن سینای ایرانی که خانواده شان چندین نسل در بین اعراب و تحت حکومت اسلامی زندگی کرده کمتر ایرانی می نامیم همانطور که آیزنهاور رئیس جمهور سابق آمریکا را که اصالتا آلمانی بود بیشتر آمریکائی می نامیم تا آلمانی

1- منظور از سالهای 1960تا 1975 است که در جنگهای بین اسرائیل و اعراب، اروپا بطور مستقیم و غیرمستقیم همچنان به طرفداری از اسرائیل پرداخت(مترجم)


به نقل از مصاحبه ای اقای عبدالله شهبازی با عنوان "ایران شناسی،آریایی گرایی و تاریخ نگاری"

.طبقه بندی زبان های هندی - اروپایی محصول این دوران است که به صورت یک سنت علمی باقی مانده و کسی جرئت سنت شکنی ندارد زیرا برای این کار به تحقیقات سنگین نیاز است . واقعاً اگر برای اثبات خویشاوندی زبان های ایرانی و سامی این همه سرمایه گذاری و کار می شد همین نتیجه را نمی داد؟ وجوه اشتراک کم نیست و مهمتر از همه مسئله خط عربی است که سلف آن یعنی خط آرامی خط رسمی امپراتوری هخامنشی بود . علت این که خط عربی پس از اسلام در ایران کاملاً رواج یافت همین است یعنی خط آرامی از گذشته بسیار دور در ایران کاربرد اساسی داشت . خط عربی بیگانه با مردم ایران نبود همانطور که خود اعراب نبودند. می دانید که بهرام گور را اعراب و به طور مشخص منذر و خاندان نصر بن ربیعه در ایران به قدرت رسانیدند . تحقیقات آقای دکتر محمدی ملایری، که اخیراً منتشر شده، در این زمینه واقعاً ارزشمند است و بسیار قابل تعمق . بنابراین، هیچ نوع شکاف عمیق و به اصطلاح ”گپ بزرگی میان ایرانی ها و اعراب از نظر تاریخی و فرهنگی وجود نداشت. این جعل جدیدی است که رواج فراوان پیدا کرد. به علاوه، از نظر نژادی تمایز چشمگیری میان بومیان هند و ایران وجود دارد . البته از نژاد خالص در مورد هیچ قومی نمی توان صحبت کرد ولی گرایش غالب نژادی در بخش مهمی از مردم هند و مردم ایران تفاوت های چشمگیر را نشان می دهد. این مسئله از نظر انسان شناسی جسمانیکاملاً قابل است.
امروزه، بر اساس مطالعات مردم شناس جسمانی، نظر مقبول و غالب این است که بخش مهمی از مردم شبه قاره هند ریشه های نژادی آفریقایی دارند یعنی آمیزه ای هستند از آفریقاییان مهاجر و بومیان هند. در مقابل، ایرانی ها تشابه فیزیکی زیادی با مردم بین النهرین و سایر نقاط خاورمیانه دارند . واقعاً شما در هند خود را بیشتر شبیه به مردم آن کشور حس می کنید یا در عراق و سوریه و لبنان ؟ این از نظر قوم شناسی، یعنی مردم شناسی فیزیکی و جسمانی .
این که شباهت های جدّی میان زبان های ایرانی و هندی وجود دارد مورد انکار من نیست . ولی توجه کنید که همه زبان ها خویشاوندند و ریشه مشترک دارند . همین شباهت ها را آیا نمی شد میان زبان های ایرانی و آشوری پیدا کرد؟ مرحوم دکتر مهرداد بهار رساله مفیدی دارد که در اوّل آلبوم تخت جمشید آقای کسراییان منتشر شده . ایشان به واژه اهورامزدا اشاره می کند که همان اشورامزاس خدای آشور است که از هور خدای خورشید مصری ها گرفته شده . هنوز هم در جنوب ایران برخی طوایف واژه هور را به معنی خورشید به کار می برند. اگر به تصاویر کتیبه ها مراجعه فرمایید حتی نشان فروهر نیز عینا از آشور گرفته شده . بنابراین، مفهوم اهورامزدا از مصر به آشور و سپس به ایران و از ایران به هند راه پیدا کرده. کاربرد نقش درخت سرو، آرایش لباس و غیره در کتیبه های آشوری و بابلی کاملاً به کتیبه های تخت جمشید شباهت دارد و کشف این شباهت اصلا به تخصص نیاز ندارد. خیلی بدیهی و چشمگیر است. 

ناگندرانات گوس، که به انتقادات او بر تئوری مهاجرت آریایی ها اشاره کردم، تأثیر فرهنگ آشور بر فلات ایران را بسیار جدّی می داند. در کتیبه هومل خدایان آشوری و ایرانی، صرفنظر از تفاوت تلفظ نام ها، بسیار شبیه اند در حدی که نمی توان این همسانی را تصادفی دانست . هومل هم معتقد است که این کتیبه ثابت می کند اهورامزدا همان اشورامزاس، خدای آشوریان، است . به نظر گوس،واژه اهورا در دوران های بعد از این طریق، و با واسطه آئین مغی ایران، به هند وارد شد نه برعکس. این را قبلاً، در سال 80 ، دکتر کریشنا بانرجی مطرح کرده بود که مفهوم ”اهور در ریگ ودا برگرفته از مفهوم ”اشور آشوریان است و بعداً کتیبه هومل این نظر را کاملاً اثبات کرد. کریشنا بانرجی زبان شناس بزرگی است و در اواخر عمر رهبر دینی هندوهای کلکته بود و دارای تألیفاتی در زمینه فرهنگ و فلسفه هند باستان است . خلاصه، به نظر دکتر گوس مفاهیم دینی بین النهرین با واسطه دین مغی ایرانیان به اقوام باستانی شمال شبه قاره هند رسوخ کرد نه برعکس. حتی بعضی از محققین زرتشتی هند نیز همین نظر را دارند . مثلا، دکتر اونوالا نقش دایره بالدار و انسان بالدار، که در نقوش ایران باستان فراوان دیده می شود و معروف ترین آن همان نقش اهورامزدا در کتیبه های دوران هخامنشی است، و نیز نقش عقاب و انسان عقاب گونه را یک سنت کهن کاملاً خاورمیانه ای می داند. این نمادهای دینی اولین بار در هزاره های سوم و دوم پیش از میلاد در مصر ایجاد شد و سپس به آشور و از این طریق به ایران و از ایران به هند راه یافت . اونوالا نیز خدای آشور را همان هور، خدای خورشید مصری ها، می داند.»

.چنین استنباطی فقط در صورتی که تقسیم انسان ها به انواع زیستی از اختراعات شبه علمی جدید نمی بود و اصطلاحات آریا( ariya) و آریان( aryan) نیز به همان معنای واقعی به کار می رفتند ممکن بود منطقی باشد. سردرگمی و به هم ریختگی میان اصطلاحات آریا (ariya) و آریان (aryan) از نمونه های خاص و حاد نا به هنگامی (anachronism) و حاصل کاربرد نابجای مفاهیم تاریخی از سوی کسانی است که منابع باستانی را ورای مفاهیم واقعی شان تحریف کردند و از آنها به منظور اعتبار بخشیدن به اسطورۀ آریایی در ایران و جاهای دیگر سوء استفاده کردند. (ariya) آریا چنان که دیدیم، عنوان قومی و خاص گروه نسبتاً محدودی از مردمان عهد باستان بود که فرهنگ و زبان مشترکی داشتند و فقط در مناطق میان شمال هند تا فلات ایران می زیستند و این خطاب به ویژه هیچ بخشی از مردمان اروپایی یا غربی را در بر نمی گرفت. »
اصطلاح جدید آریان (aryan) اگرچه حسب ظاهر از کلمۀ آریا مشتق شده، اساساً نوعی دسته بندی نژادی و محصول سدۀ نوزدهم است و حاصل مفهوم سازی های عمیقی است که به واسطۀ پیشرفت های علوم جدید، خصوصاً زبانشناسی و داروینسیم، میسر شدند. این اصطلاح جدید به جای توجه صرف به پارسیان، مادها، سکاها و غیر ه هندی ها، ایرانیها و اروپاییان را تحت لوای یک گروه نژادی وسیع یکپارچه کرده و بدان ها خصوصیات زیستی و روان شناسانۀ ویژه ای بخشیده است. اما این همۀ ماجرا نیست وچنین تعبیر نابجایی مانع از آشکار شدن و بیان این واقعیت شده است که از اصطلاح موجود آریا به سود تبیین تفکر جدید آریان بهره برداری شده است


از مجموع 30 هزار لوح مکشوفه در حفاریهای تخت جمشید، هیچکدام به فارسی نوشته نشدند، بلکه بیشتر آنها را به عیلامی و اندکی به آرامی نوشته اند، یعنی به زبان مردمی که در گفتار آریایی گرایان سامی محسوب می شوند. تأثیرونفوذ مردمانی از این دست (اکدی، آشوری، مصری و غیره) در ویرانی های آثار معماری هخامنشیان و ساسانیان به چشم می خورد. افزون بر این، سالنامه های آشوری حتی به حضور اعراب در فلات ایران در سدۀ هشتم پیش از میلاد اشاره می کنند، موضوعی که با افسانۀ خلوص نژادی،منحصر بودن فلات ایران به آریانها (aryans) و منازعات همیشگی میان آریانها و سامی ها در تضاد است. به این ترتیب، این نشانه ها از وجود معجونی پیچیده حکایت میکنند. دیدگاهی که باور دارد تاریخ بر اساس مبارزات نژادی آگاهانۀ مردم شکل گرفته است، واقعیت تاریخی ساده، اما تعیین کننده ای را نادیده می گیرد که روابط میان ایرانیان و همسایگان سامی”شان با امواج مهاجرتی و مناسبات طولانی دو پیچیده، آمیزشها و داد و ستدهای فرهنگی، زبانی و معنوی مشخص می شود؛ چنان که حتی قسمت غربی امپراتوری ساسانی، یعنی عراق که جمعیتی غیرآریا داشت، دل ایرانشهر” خوانده می شد، عنوانی که برای آریایی گرایان چندان چنگی به دل نمی زند. ورای واقعیاتی که بدان ها اشاره شد، بازسازی حتی تصویری تقریبی از دورنمای قومی، زبانی و فرهنگی چه رسد به نژادی ایران پیش از هخامنشیان، اگر نه غیرممکن، بسیار دشوار است. شواهد مادی اندکی در اختیار داریم و هنگامی هم که چنین شواهدی در دسترس باشند، معمولاً عرصۀ تعبیر و تفسیرهای چندگانه باز است و طیفی از متخصصان (زبان شناسان، باستان شناسان و مورخان) با زبان و روش هایی با آنها کار می کنند که هر یک برای دیگری به شکل متقابل غیرقابل فهم اند. یگانه امر مسلمی که در اختیار ماست، تعلق زبان فارسی به خانوادۀ زبان های هندواروپایی است، اما استفاده از این موضوع برای نتیجه گیری در خصوص قومیت ها، مهاجرت ها، علامت گذاری روی نقشه های بزرگ یا ادعای اینکه ایرانی ها به گونه ای باورنکردنی بیش از مثلاً عراقی ها یا ترکان به آلمانی ها شبیه اند مطلقاً مهمل و بی اساس است. نتایج تجزیه و تحلیل های تطبیقی واژگان، مطالعۀ دست ساخته های ناشناخته و تلاش برای استفاده از این اجزای اندک به منظور طرح روایتی کلان از مهاجرت و خویشاوندی موضوعی پرسش برانگیز است»

با مطرح شدن اصطلاح آریان (aryan) و بعدتر آریایی در آثار کسانی چون کرمانی، رضازاده شفق و پیرنیا، معنای اصلی آریا (ariya) به معنای ایرانی به انحراف گرایید و از میان رخت بربست. منطقی است که آریایی در ایران جدید نه یادآور ایران یا ایرانی است و نه اشاره ای به یک خانوادۀ زبانی و فرهنگی دارد، بلکه منحصراً چونان نشانه ای از پیوند به اصطلاح نژادی ایرانیان با اروپاییان یا دست کم تقابل با اعراب/سامیها به کار رفته است. همۀ منابع مذکور از تمامی جهات وامدار این دیدگاه اروپایی قرن نوزدهمی اند. از طریق پیوند دادن عنوان باستانی آریا (ariya) با آریان جدید (aryan) به گونه ای موجه و مشروع راهبردی نو برای مرزبندی هم زمان نژادی با اعراب و ترکان و وابستگی نژادی با اروپاییان برای پیوند با موفقیت ها و دستاوردهای آنان چیزی که در این مقاله بی جاسازی خوانده شده است از طریق استناد به منابع عهد باستان فراهم آمد. هدف امروزی به کارگیری اصطلاح آریا (ariya)در مشروعیت بخشی به آریایی گرایی ایران هدفی صرفاً ی است. درک اینکه چرا آریایی گرایی از چنین استقبال پرشوری در ایران برخوردار شد نیازمند نگاهی دقیق تر به نوع ناسیونالیسمی است که در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم در میان نویسندگان و منورالفکرهای تجددگرا شکل گرفت و سپس به ایدئولوژی رسمی دورۀ پهلوی تبدیل شد


این باور مبتذل آریایی گرایی ” در وجوه مختلف زندگی روزانه در ایران جاری و ساری است و در فرهنگ عامه، ادبیات و نمایشات نمادین به وفور به چشم می خورد. در حقیقت، گفتمان آریایی گرایی به جزئی مستحکم در هویت ایرانی و درک ایرانیان از خود تبدیل شده و بی هیچ قید و شرطی تجسم عینی آن به شمار می رود. گفتمان آریای یگرایی در اروپا نخست به مثابه دستاوردی زبان شناختی و سپس در جایگاه انسان شناسی نژادی تاریخ پرهیاهویی را پشت سر گذاشته است. صرف نظر از ردای علمی آن، این گفتمان بیشتر به شکل ابزاری ی برای منکوب کردن دیگران به کار رفته است. گفتمان آریای یگرایی در نهایت با حماقت های مرگبار آلمان نازی به اوج خود رسید. این گفتمان در ابتدا طی نیمۀ اول سدۀ بیستم و زمانی که یک گفتمان ملی گرایانۀ افراطی در تلاش برای هدایت مواجهۀ ایران با اروپا و جریان تجدد خواهی بود در ایران پدیدار شد. پاسخ این حرکت به چالش های آن زمان به شکلی بنیادین فاقد انسجام بود: جنبش مذکور تصویری آرمانی و بر باد رفته از ایران پیش از اسلام ترسیم کرد که نشان می داد ایرانیان ذاتاً ملت بزرگی بودند و مقدر بود تا کارهای بزرگی را به سرانجام برسانند، اما اعراب و اسلام راه آنها را به سوی شکوه و عظمت مسدود کرد. عربها به سپر بلاهای راحت و بی دردسری تبدیل شدند که می باید از هر نظر برای تمامی ضعفها و کاستی های ایران ملامت شوند. در این چارچوب، از گفتمان آریایی گرایی همچون مائده ای آسمانی استقبال شد. تضاد و دوقطبی سازی میان نژادهای آریان (aryan) و سامی با گسترش عرب ستیزی نژاد پرستانه همخوانی داشت و امکان قرائتی ساده انگارانه از تاریخ را بر مبنای خطوط نژادی فراهم آورد و از همه مهم تر این باور را به ملی گرایان ایرانی بخشید که از نظر نژادی با اروپاییان برابرند و همۀ اینها مهر تأیید علوم اروپایی را بر پیشانی خود داشتند. عقدۀ حقارت ناسیونالیست های ایرانی و فقدان ذهنیت رهایی از سلطۀ استعمار امکان درونی سازی پیشداوری ها و قضاوت های متعصبانۀ اروپاییان علیه اسلام و شرق را میسر ساخت که به پدیدۀ خود شرقی گرایی انجامید. و سرانجام، بستۀ مفهومی آریانیسم زمینۀ شکل گیری موانعی تودرتو در مقابل پرسش از دلایل ضعف و نابسامانی های ایران را نیز پدید آورد.
این همان تفکر بی جاسازی یا توهمی بود که در چارچوب آن، ایران در واقع عضوی از خانوادۀ اروپاییان محسوب می شد و فقط از روی تصادف به خاورمیانه پرتاب شده بود.»

در آن زمان که دعوت به قوم پرستی در هندوستان و به طور کلی ، در جهان اسلام پدیدار نگشته بود، در خلال کتبی که از مولفین اروپایی می خواندم،به طور آشکار معلوم بود که نقشه های استعماری اروپا دعوت به سوی ناسیونالیسم را هدف خود قرار داده و می خواهند با این راه صفوف مردم را به هم بزنند، زیرا در نظر آنان،دعوت به ناسیونالیسم و ملیت پرستی،اسلحه برانی است که از همه بیشتر، به آن احتیاج دارند و این احتیاج،ایجاد کرد که برای نابود کردن وحدت دینی در جوامع اسلامی، مردم را به سوی اصول ناسیونالیستی دعوت نمایند.

علامه اقبال لاهوری- سیر تفکر جدید در اروپا ص196


جلال آل احمد درباره دوره پهلوی اول می گوید : " در آن دوره بیست ساله، از ادبیات گرفته تا معماری، و از مدرسه گرفته تا دانشگاه ، همه مشغول زرتشتی بازی و هخامنشی بازی بودند" و " هدف اصلیشان این بود که بگویند حمله اعراب(یعنی همان ظهور اسلام در ایران) نکبت بار بود و ما هر چه داریم از پیش از اسلام داریم .می خواستند برای ایجاد اختلال در شعور تاریخی یک ملت ، تاریخ بلافصل آن دوره را نادیده بگیرند و شب کودتای(رضاخان) رایکسره به دمب کوروش و اردشیر بچسبانند. انگار نه انگار که این میانه هزار و سیصد سال فاصله است "

درخدمت و خیانت روشنفکران،(صفحات ۳۲۴ و ۳۲)


کنت دوگوبینو( از سردمداران آریا گرایی نژادپرستانه فاشیستی ) در توصیف آرمان ملی گراهای ایرانی ،در کتاب مذاهب و فلسفه در آسیای میانه می نویسد:
یکی از شاگردان ایرانی (بنام حسنقلی آقا) در پاریس خوانده و حتی در انقلاب 47 شرکت داشته،از تاریخ انقلاب بزرگ فرانسه و تحولات ی و اجتماعی آن،بهره کاملی گرفته بود.او تازیان را دشمن ایران و ایرانیانان می دانست و ستایشگر آیین زرتشت بود اعتقاد داشت که برای احیای زبان ملی،باید همه لغت های عربی را از فارسی بیرون ریخت.به علاوه ترقی وطن و سعادت هم وطنان خود را در این می دید که باید به مذهب و عادات و رسوم و فلسفه بسیار قدیمی اجدادی برگشت.

ناسیونالیسم از دیدگاه اسلام ص107


آرنولد توین بی،شرق شناس و مسئول سابق وزارت امور خارجه بریتانیا می گوید:
بازگشت ملی گرایی مرهون بازگشت استعمار است.ملی گرایی علامت و دلیل وجود استعمار است.هرجا که ملی گرایی یافت می شود، پس استعمار وجود دارد و عکس آن نیز وجود دارد.

سیر اندیشه ملی گرایی از دیدگاه اسلام و تاریخ ص205
---------
تشکیلات فراماسونری نیز که ذاتاً ماهیتی ضد دینی و به ویژه ضد اسلامی دارد تمامی تلاش خود را بکار گرفت تا به جای دین و ارزشهای دینی ، گرایش های قومیتی و ملی گرایانه را جایگزین و به این ترتیب خلاء دین را جبران نماید.
موسی حقانی، نویسنده کتاب تاریخ تحولات ی ایران می نویسد: 
احیای باستان گرایی و تاریخ پیش از اسلام هدف مشترک وزارت مستعمرات بریتانیا و سازمان فراماسونری در ایران و کشورهای اسلامی بود. هدف معرفی اسلام به عنوان عامل مخرب در تاریخ ایران و عنوان نمودن این مطلب بود که تاریخ ایران پیش از اسلام درخشانتر از ایران بعد از اسلام بود»

ذبیح الله صفا از مورخین ناسیونالیست برای مشروعیت بخشیدن به سلطنت رضاشاه و وم پیروی از وی ، آیه اولوالامر که در آن تصریح به پیروی از ائمه معصومین(ع) شده را، به شاه پرستی تفسیر میکند و اعتقاد اهل بیت و شیعیان را نسبت به این آیه تخطئه می کند:

فی المثل، تحت عنوان مقام پادشاهان نزد شیعیان» می نویسد:
 بعد از غیبت امام دوازدهم علیه السلام پادشاهان شیعه ایران، نه تنها ریاست ظاهری و ی را بر عهده دارند، بلکه چون اولوالامرند، ریاست مذهبی هم با آنان است و اطاعت از آنان شرعا لازم است» ! (ص 112) و در ادامه مطلب به ذکر احادیثی از ابوهریره و. در وجوب اطاعت از پادشاهان» می پردازد (ص 114) و کتاب را نیز با این جمله به پایان می برد: دوران شاهنشاهی آن سردار بزرگ [رضاخان] یکی از پرثمرترین ادوار حیات ملّی ایرانیان بود، و اکنون که به فرخندگی و میمنت، وارث بالاستحقاق و خلف صدق آن رادمرد نامبردار، شاهنشاه آریامهر، در بیست و هفتمین سال سلطنت پر افتخار خویش تاجگذاری می فرمایند ایرانیان شاهد ترقیات و پیشرفت های افتخارآمیزی هستند که همگی ثمره درایت و کیاست و تدبیر و هدایت ذات شریف شاهنشهی است» (صص 244 245).
مجله مهر، سال دوّم، ش 5، صص 621 623.

همچنین ذبیح الله صفا پیرو تغییر خط فارسی به لاتین بود و در این باره کتابی می نویسد و آن را به فرح و محمدرضا پهلوی اهدا می کند:

آقای ذبیح اللّه صفا، همچنین در تعقیب این خط، کتاب آیین شاهنشاهی ایران را می نویسد که توسط انتشارات دانشگاه تهران در آبان ماه 1346 ش به یادگار جشن فرخنده تاجگذاری اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران و علیا حضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران» طبع و منتشر گشته و در آن مع الاسف فرهنگ ظلم ستیز شیعی آشکارا مسخ شده است. »


روایت های تورانی از ایران با توجه به مبانی و چهره های برجسته آن ها: 
مروری بر رویکردهای مختلف تاریخ نگاری 

تاریخ و تاریخ نگاری جدید در ایران
گفتگویی با دکتر عبدالله شهبازی

------------
ایران شناسی، آریایی گرایی و تاریخ نگاری
گفتگویی با دکتر عبدالله شهبازی

دریافت فایل




برنامه ریزی از سوی یک کانون برای تاثیرگذاری بر فرایندها و تحولات اجتماعی و ی به ضرر دیگران و با رو ش های معینی که به روش های توطئه آمیز معروف شده (مانند نفوذ و ترور و تخریب و خدعه و جعل و غیره ). این اقدام از سوی فرد یا گروهی که قربانی آن می شوند توطئه نام می گیرد در حالی  که طراحان آن را برنامه ریزی و دانش می دانند. واقعاً توطئه گری دانش است و از زمان جنگ های صلیبی به این طرف، و به ویژه از قرن شانزدهم میلادی به بعد، یعنی از زمان شروع تکاپوهای استعماری، این دانش در غرب بسیار پیشرفته و بغرنج شده است.

روشن است که در جهان ت واقعیتی به نام توطئه وجود دارد . یکی از بهترین روش ها برای قلب این واقعیت این است که پرچمدار افشای آن شوید و بخشی از حقیقت را بیان کنید ولی به شکل نامعقول و غیر قابل دفاع . این دفاع در نهایت منجر می شود به این که مردم از پذیرش این واقعیت سرخورده شوند . این روش یکی از مهم ترین تاکتیک ها در جنگ روانی است که نمونه بارز آن را در ترویج انگلوفوبیا می توان دید یعنی اشاعه ترس از انگلیس و نسبت دادن همه چیز به توطئه انگلیسی ها .یعنی افرادی همه چیز را به شکل بیمارگونه و به قول معروف ”دایی جان ناپلئونی به انگلیسی ها نسبت می دهند و در نهایت موجی ایجاد می شود و از درون آن کسانی پدید می شوند که غیر عقلایی بودن این برخورد را می فهمند و به ضد آن می رسند یعنی به این نتیجه می رسند که هیچ نوع توطئه ای وجود نداشته است. به عبارت دیگر، از یک

مطلق به مطلق دیگر می رسند. بنابراین، این گونه اشاعه توه? م های توطئه چون بنیان عقلانی جدی و قابل دفاع ندارد بهترین روش است برای لوث کردن واقعیت های بغرنج تاریخی این روش در جامعه امواج کاذب و پوچ و بسیار شکننده ایجاد می کند که در نهایت به نوعی آنتی پاتی علیه این گونه مفاهیم می انجامد.

منبع: مقاله: چرا پروتکل های بزرگان یهود جعلی است؟

دانلود مقاله


زبان هم اگرچه بی تردید در تکوین شخصیت ایرانی نقش اصلی دارد، اما تصور آن که تنها با یک زبان خالص و مخصوصا خالی از لغات غیرایرانی است که ایرانی می تواند ایرانی باشد، چیزی جز یک رؤیای شیرین نیست.
و وسوسه ای که امروز بعضی دوستان ما را وامی دارد که نسبت به عناصر غیرایرانی زبان فارسی روی ترش کنند هرچند ناشی از غیرت ملی است اما اصرار و ابرام در آن، زبان ما را محدود می کند و فرهنگ ما را از آنچه طی قرنها تاریخ خویش به غنیمت یافته است، محروم می سازد.»

و آقای حدادعادل رییس فرهنگستان زبان فارسی:


اگر بخواهیم کلمات عربی را از فارسی بیرون کنیم زبان فارسی خیلی ضعیف و لاغر می‌شود. زبان فارسی همینی است که من و شما با آن صحبت می‌کنیم. مثلا صحبت یک کلمه عربی است منتها عرب‌ها آن را به یک معنا به کار می‌برند و ما به یک معنای دیگر.هیچ نباید نگران وجود این تعداد لغات عربی در زبان فارسی باشیم. ترازوی ما حافظ و سعدی هستند. نباید از آن غلیظ‌تر و ضعیف‌ترش کنیم.»

در راستای ت سره نویسی و پالایش زبان فارسی از عربی در عهد پهلوی اول

 با قطع رابطه از عرب امپراطوری ایران قبل از اسلام را احیاء و علم ساسانیان را برافرازید و با تبدیل کلمه‌ی جواب به پاسخ انتقام از سعد بن وقاص بگیرند »(!!!)
[ایرج افشار، نامه های لندن ( از دوران سفارت تقی زاده در لندن ) ، انتشارات فرزان روز، 1375، ص 192 ].
---------
 بست عرب دست عجم را به پشت
هر چه توانست از آن قوم کشت

.گر چه عرب زد چو حرامی به ما 
داد یکی دین گرامی به ما

. نصف زبان را عرب از بین برد
نیم دگر لهجه ترکان سپرد »
[ملک الشعراء بهار، چهار خطابه از بهار در ستایش پهلوی، یغما،س 8، ش 1، فروردین ا334ش، ص 9 ، به نقل از رضا بیگدلو ، ، ص 167 - 168 ].

کتاب مقدس البته ادله مختلفی را برای این نسل کشی ها برمی شمارد. به عنوان مثال، اهالی منطقه ای به صرف احتمال اینکه ممکن است خبرچینی کنند، کشته می شوند. وقتی داوود تحت تعقیب پادشاه، شائول قرار می گیرد به سرزمین فلسطین پناهنده می شود.
جت » پادشاه فلسطینیان نیز به رسم مهمان نوازی، زمینی وسیع و آباد را در اختیار وی و لشگرش قرار می دهد. اما پس از مدتی، داود به فکر به سرزمین های اطراف می افتد.
داود و مردانش بر آمده بر جشوریان و جوزّیان و عمالقه هجوم آوردند زیرا که این طوایف در ایام قدیم در آن زمین از شور تا به زمین مصر ساکن می بودند و داود اهل آن زمین را شکست داده مرد یا زنی زنده نگذاشت. 1
اما اینکه چرا داود به ن نیز رحم نکرد و هیچکس را زنده نگذاشت خواندنی است.
و داود مرد یا زنی را زنده نگذاشت که به جتّ بیایند زیرا گفت مبادا درباره ما خبر آورده بگویند که داود چنین کرده است .2

1- اول سموئیل27: 8-10

2- اول سموئیل: 27:11


تاریخ دوره های بعد نیز نشان می دهد که سنت کشتار مخالفین، تنها منحصر به دوره تورات نبوده و در تمام دورانهایی که کتاب مقدس از آن ها نام می برد وجود داشته است. به عنوان نمونه، هنگامی که نوبت به پادشاهی شائول می رسد و او خود را با مخالفین قدرتمندی به نام عمالقه یا فلسطینیان روبرو می بیند، خداوند به وی دستور می دهد:
حال برو و مردم عمالیق را قتل عام کن. بر آن ها رحم نکن، بلکه زن و مرد و طفل شیرخواره، گاو و گوسفند، شتر و الاغ، همه را نابود کن»1
به دستور یهوه مردان و ن و حتی کودکان معصوم به فجیع ترین وضع به خاک و خون کشیده می شوند .او حتی دستور می دهد چهارپایان را کشته و جنازه ها را بسوزانند.


1- اول سموئیل،3:15


هنگامی که یوشع به شهرهای حبرون و یرموت و لاخیش عجلون و اورشلیم حمله میکند و تمامی ساکنان این شهرها را از پیر و جوان، زن و مرد، کودک و نوجوان از دم سر میبرد، پادشاهان این شهرها می گریزند و خود را در غاری پنهان میکنند. سربازان یوشع ایشان را می یابند:
و چون ملوک را نزد یوشع بیرون آوردند، یوشع تمامی مردان اسرائیل را خواند و به سرداران مردان جنگی که همراه وی می رفتند، گفت: نزدیک بیایید و پای های خود را بر گردن این ملوک بگذارید. پس نزدیک آمده، پای های خود را برگردن ایشان گذاردند. 1
سپس یوشع پادشاهان را به صلیب میکشد و ایشان را به آتش میسوزاند و خاکسترشان را نیز به باد میدهد.

1- یوشع 10: 24-25

بر اساس این دستور باید بررسی نمود که برخورد ایشان با ساکنان سرزمین کنعان چگونه بوده است .کتاب مقدس می نویسد، وقتی قوم خدا با اهالی مدیان برخورد کردند:
و با مدیان به طوری که یَهُوه موسی را امر فرموده بود جنگ کرده همة ذکوران را کشتند. و بنی اسرائیل ن مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همة املاک ایشان را غارت کردند. و تمامی شهرها و مساکن و قلعه های ایشان را به آتش سوزانیدند. و موسی بر رؤسای لشکر یعنی سرداران هزاره ها و سرداران صدها که از خدمت جنگ باز آمده بودند غضبناک شد و موسی به ایشان گفت: آیا همة ن را زنده نگاه داشتید؟. پس الآن هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را که مرد را شناخته، با او همبستر شده باشد بکشید. و از ن هر دختری را که مرد را نشناخته و با او همبستر نشده برای خود زنده نگاه دارید. و از انسان از نی که مرد را نشناخته بودند سی و دو هزار نفر بودند.1

1- اعداد 31: 7-35

یکی از سهمگین ترین کشتار های کتاب مقدس کشتار مردم سرزمین پهناور باشان هست کتاب مقدس می نویسد:
پس یَهُوه خدای ماعوج، ملک باشان، را نیز و تمامی قومش را به دست ما تسلیم نموده و در آن وقت همة شهرهایش را گرفتیم و شهری نماند که از ایشان نگرفتیم یعنی شصت شهر و تمامی مرزبوم اَرجوب که مملکت عوج در باشان بود. جمیع اینها شهرهای حصاردار با دیوارهای بلند و دروازه ها و پشت بندها بود سوای قُرای بی حصارِ بسیار کثیر. و آنها را بالکلّ هلاک کردیم. هر شهر را با مردان و ن و اطفال هلاک ساختیم.1

تثنیه 3: 3-7

یوشع در ادامه کشورگشایی های خود به سرزمین اریحا رسید و به شهر حمله ور شد:
و قوم یعنی هرکس پیش روی خود به شهر برآمد و شهر را گرفتند. و هرآنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند. و شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانیدند. لیکن نقره و طلا و ظروف مسین و آهنین را به خزانه خانة یَهُوه گذاردند.1

1-یوشع5: 25-5


بنی اسرائیل در مسیر بازگشت از مصر به سرزمین کنعان، می خواستند از میان سرزمین سیحون عبور کنند، اما پادشاه سیحون اجازه عبور به ایشان را نداد، به همین علت بنی اسرائیل به سیحون حمله کردند:
و یَهُوه خدای ما او را به دست ما تسلیم نموده او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم. و تمامی شهرهای او را در آنوقت گرفته مردان و ن و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم.1

1- تثنیه2 :32-37


بنا بر آموزه های کتاب مقدس هنگامی که قوم خدا از مصر رهایی می یابند و می خواهند در ارض موعود ساکن شوند.
خداوند درباره ساکنان بومی این سرزمین، چنین فرمان می دهد:
اما از شهرهای این امت هایی که یَهُوه، خدایت، تو را به ملکیت می دهد، هیچ ذی نفس را زنده مگذار. بلکه ایشان را. بالکل هلاک ؛ ساز.1

1. تثنیه20: 16-17

انواع وسایل مکانیکی برای رفاه بیشتر

احمد بن موسی از دانشمندان دوره مأمون، عاشق تکنیک و یکی از صنعت کاران نابغه بود. یکی از آثار عربی زبان یادآور می‎شود که او چیزهایی اختراع می‎کند که نه برادرش محمد اختراع کرده و نه شخصی دیگر از پیشینیان اعم از هِرُن و دیگران که با علم ترتیب دادن هوشیارانه وسایلی که خود به خود حرکت می‎کنند دقیقا سرو کار داشته‎‎اند.» . کتاب مفصل او به نام کتاب تنظیم و ترتیب هوشیارانه وسایل(کتاب الحیل) با استعدادترین افراد غرب را متعجب کرده مجذوب اهمیت خود می‎گرداند.148 
برخی از اختراعات احمد بن موسیظرفی که فقط حیوانات کوچک می‎توانند از آن آب بیاشامندکوزه‌هایی که برای مصرف در حمام و یا ریختن شربت که از آنها هر بار به میزان معینی مایع می‎توان خارج کرد به طوری که میزان معین بعدی پس از یک فاصله زمانی کوتاه می‎تواند خارج شودظرفهایی که وزن مخصوص مایعات به وسیله آنان قابل محاسبه‎اند. تعبیه ظرفی که به محض خالی شدن، خود به خود دوباره پر گردد. شیشه‎هایی که از آنها بر حسب احتیاج مایعی مخصوص یا مخلوط مثلا شربت و آب و یا مخلوط این دو را در آنِ واحد بتوان سرازیر کرد. چراغهای روغنی که دارای فتیله خودکارند و روغن آنها نیز به میزان لازم به طور خودکار جریان یافته و در باد هم خاموش نمی‎شود. دستگاهی که به طور خودکار موقعی که در آبیاری میزان آب به سطح معینی برسد سوت می‎کشد و انواع فواره‎ها و هنرنمایی هایی بدین وسیله که مثلا آب فواره خود به خود تغییر فرم بدهد و .149 
به طوری که احمد بن موسی اثبات کرد مسلمانان تکنسینهای باذوق و زبردست و مکانیکهای با مهارتی بودند. دقت زیادی به کار بردند تا آب را به خدمت خود در آوردند؛ چیزی که زندگیشان بستگی زیادی به آن داشت. برای آبیاری زمین انواع چرخ‎های آبی، پمپ‎ها و ماشین‎هایی که با روش هرمی آب را بالا می‎کشند و حتی دستگاهی برای بالا کشیدن آب به وسیله به کار بردن آتش ساختند.161

چاپ
ما خبر نداریم که وزیر عبدالرحمان سوم با چه دستگاهی نوشته‎های اداری خود را چاپ می‎کرد و به ادارات اندلس می‎فرستاد. ولی این مسلم است که اعراب اسلامی با ماشین چاپ ـ‎ پرس‎ ـ خود اضافه بر پول کاغذی کارت نیز چاپ می‎کردند.80 
چینی‎ها، مسلمانان و اروپایی‎هایی مثل کستر هلندی و گوتنبرگ آلمانی به ترتیب در این عمل بزرگ تمدن یعنی اختراع چاپ سهیم بودند بدون این که ومی داشته باشد در مورد هر کدام از این ملت‎ها تاثیر مستقیم آموختن هنر چاپ از همدیگر احتمال داده شود.79 
کاغذ
در حدود 130 هجری مسلمانان، اسیران جنگی چینی را که از آن سرزمین همراه آورده بودند در شهر سمرقند مقیم کردند و شرط آزادی آنان را ادامه شغل سابقشان قرار دادند. آن گاه معلوم شد که بعضی از اسرا در کارخانه کاغذسازی کار می‎کرده‎اند. همین سبب شد که در شهر سمرقند صنایع کاغذسازی مهمی رشد کرد.78 
وزیر برمکی هارون الرشید به نام یحیی بن فضل در سال 178 هجری در شهر بغداد اولین آسیاب یا آبدنگ را برای کاغذ سازی این شهر تاسیس کرد.79 
المن اشترومر در 1389 میلادی پادنگی برای تهیه مواد اولیه کاغذ در نزدیکی نورنبرگ دایر کرد که این مسلما اولین کاغذ سازی آلمان است. ایتالیا کشوری است که در 1340 میلادی اولین پادنگ کاغذ سازی اروپای مرکزی را دایر کرد . بدین ترتیب ‎ایتالیا 49 سال زودتر از آلمان و اسپانیای اسلامی حدود ششصد سال زودتر از ایتالیا و شهرهای آسیایی و افریقایی اسلامی دهها سال زودتر از اسپانیای اسلامی به صنعت کاغذ سازی دست یافتند.76 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها